هلیوم



سال نوتون پیشاپیش مبارک مهربانوها و مهر اقاها.

خوب سال 97  هم تموم شد.

سال 97 برام سال عجیب و غریبی بود اتفاقات تلخش کم نبود  اما خوب شاکرم.

اما خوب مهم ترینش فوت پدر بزرگم تو آذر ماه بود.خدا رحمتش کنه.

برای سال بعد یسری تصمیمات دارم 10که دوست دارم انجامشون بدم:

1.قبولی

2.یاد گرفتن حرفه ایی یوگا

3.دیدن دو تا انیمه مورد علاقم

4.دیدن شونصد تا فیلم و سریال

5.شاید کسیو وارد زندگیم کردم

6.خواندن جهادی و فشرده 30 تا کتاب خوب.

7.نوشتن یه عالمه پست روزانه و گسترش ارتباطات بلاگیم.

8.یاد گرفتن یه مهارت هنری مثل معرق کاری با چوب یا کاشی

9.بیش تر از قبل بخندم و شاد باشم و شادیم رو تقسیم کنم با بقیه.

10.سفر به پنج شهر از ایران که تا بحال نرفتم(شمال،جنوب،شرق،غرب)

-----------

پ.ن:ممکنه تصمیمات دیگه هم اضافه بشه.

کامنت دو سه کلمه ایی چون خودم نمیزارم شما هم بزارید تایید نمیکنم.


خانم اکسیژن!

عینک میزنی اما همیشه تاکیید میکنی که نمره چشمت خیلی پایین نیست و فقط برای مطالعه میزنی!اما من از وقتی دیدم که روی چشمت هست.بله نمیخوای نشان دهی نقصی داری.بله کمال گرا دوست داشتی.

هر دفعه باید عذر خواهی کنم بابت همان دفعه که با تنه زدن و با کلیشه ی همیشگی ایرانی اشنا شدن دو جوان سه ثانیه چشم در چشم شدیم.شاید بازوی نحیفت درد گرفته بود اما از روی غرور خم به ابرو نیاوردی بلند نشدی و فریاد بزنی سکوت کردی و من دستپاچه تر از ان بودم که بتوانم قضیه را جمع کنم.فقط میگفتم:مرسی! ببخشید که زدم بهتون.باور کنید باورر کنید. جمله کامل نمیشد نمیتواست که کامل شود من خیره و ترسیده و مبهم یک دنیا در چشمانت شده بود.متنفر بودم و هستم از این مدل کلیشه ها اما از چیزی که بدت بیاید سرت میاید!

و من سرم آمد اوار شدی بر سرم.هر روز باید میدمت هر روز خدا.باید بیخیالی طی کنم.بله بهترین کار همین است.باید فکرم را از چشمان مسلح دور کنم.به هر حال چیزهای قشنگ تری هم شاید باشد.شاید جنگل شاید کوه.شاید آهو.نمیدانم به کسی که نمیشود به او رسید باید از او فرار کرد تا گرفتار سوختن نشوی.و تو دست نیافتنی تر از انی که من بتوانم تلاشی بکنم.

لااقل فرار کنم از لبخندهای مهلکت.تو چجور سمی هستی که نمیکشی؟کاش مسیرم به مسیرت نمیخورد.چرا هر روز بیشتر نگاهم میکنی؟شاید من مثل هوتن شکیبا در لیسانسه های خیالاتی شدم که هر دختری لبخند زد و سلام داد عاشقت شده.

شاید من خیال بافم؟اما قطعا تو بهترین خوش خیالی دنیا هستی.

-------

عکس تزئینی

ح.ژ

 


97/7/7

خوب امروز هفتِ هفتِ نود هفت بود.امسال پاییز با یه عدد خاص و شیک همراه بوده و میدونید که عدد هفت هم میگن خوشانسیه و هر فوتبالیستی دنبال عدد 7 هست و کلا این عدد خیلی کلاس داره.

امسال یه تصمیمی گرفتم و اتفاقا شروع جدیش هم همین امروز بود یه مسیر تقریبا یساله رو میخوام طی کنم و برسم به اون چیزی که قلبا میخوامش.

اگه موفق شدم هشتِ هستِ نود هشت میام لینک میدم به همین مطلب و در موردش میگم.

البته من تاریخهای:

71/1/1***72/2/2

73/3/3***74/4/4

75/5/5***76/6/6

77/7/7***78/8/8

79/9/9

و

تو زندگیم تجربه کردم که اتفاق خاصیم نیفتاد!که بیشتر تاریخ تولدای خیلی از بلاگ نویسای امروزی هستش.امیدوارم بقیه سال به خوشانسی و خوشی و لبخند بگذره!

شاد باشین که چون شادیست که اخرش برنده میشه!


جادوی چشمانت مرا سحر کرد.
از خانه و شهر اواره کرد.
مرا سرگشته رخ زیبای تو
ماه را پیش من بی اعتبار
شب را روز و روز را شب
همه فکرم چشمان تو
همه ذکرم نام تو
ای که چشمانت دریای نور
ای که لبخندت باغ گل
ای که صدایت اواز خوش
ای که اسمت معنی عشق
جادوی چشمانت
اری
جادوی چشمانت.

حسین.میم


----------

+

*0*

من یک جوان خیلی معمولی هستم که در یک اپارتمان خیلی کوچک در یک برج خیلی بلند و متراکم در حومه شهر زندگی میکنم.کارم استخراج اروانیوم است.با کلاس اما با حقوق بخور نمیر!با مدرک مهندسی معدن فقط توانستم همین شغل سخت را پیدا کنم که هر کسی حاضر به انجامش نیست.بسیار دقت میکنم که مبدا بیمار شوم چون دارو پیدا نمیشود و درمان توسط شفابخشها فوق العاده گران است.همه من را به اسم اریا صدا میزنند.فارسی خوب بلد نیستم اما پدر بزرگم بعد از مهاجرت از ایران و ازدواج با مادربزرگم فارسی را به او آموخت و او هم به مادرم و اما مادرم عمرش قد نداد به من بیاموزد.من از سه سالگی نادرم را در اثر جنگ و حمله شرقیها از دست دادم.

با پدرم بزرگ شدم که بعد از مرگ مادرم دچار افسردگی و بسیار کم حرف شد.این مقدار فارسی را هم از روی علاقه شخصی و تماشای هوتوب آموختم.

هووم  عاشق سروصدای برج 69 جنوب شهر پتریا هستم.بوی زندگی میدهد.پرتراکم ترین و فقیرترین برج ابر شهر ماست.اما من دوستش دارم همه چیز دارد.بسیار بزرگ تر از ان چیزی است که تصورش را بکیند.با 100طبقه مثبت و 20 طبقه منفی. با چند سطح مختلف.

ورودی همیشه دارو دسته ی لوتی ها  پلاس هستند همه ان جوانهای نادان را میشناسم آنها هم به من احترام می گذارند.اما خوب دوست ندارم دم خور آنها شوم.

بلافاصله وارد برج میشوم.صدای جیغ و غرر غرر و حتی انفجار همیشگی است. همیشه بدون توجه سرم را می اندازم پایین و وارد اسانسور میشوم که طبق معمول صف دارد.اهل زرنگ بازی نیستم و منتظر می مانم.ده دقیقه طول میشکد تا نوبتم بشوم.هر بار استفاده از اسانسور نیاز به شارژ دارد.ساعت مچی ام را می چسبانم به کنسول دستی اسانسور بان و یک صدم هیکوین کم میشوم از حساب ناچیزم.طبق تنظیمات پیشفرض همیشگی در طبقه 60 می ایستد.اما امروز در مسیر کوتاه بوی خاصی مثل دارچین فضای اسانسور شلوغ را پر کرده بود اما حوصله دنبال منشا ان نبودم.این طبقه خیلی شلوغ نیست و اکثر ساکنین ان شغل هایی دارند که عصرها خانه نیستند.اما پشت سرم کسی را حس کردم که عجیب بود.بدون توجه مسیرم را به انتهای راهرو ادامه دادم.ساعت مچی همه کاره درب را باز کرد.اما فضار دستی نحیف روی شانه ام من را مانند گربه ی وحشت زده ترساند برگشتم و حالت تدافعی گرفتم که چشمانش میخکوبم کرد

 

ادامه دارد

 

 

 

 

 


سلام.

اینکه دلیل اصرار من برای اینکه برام پیام صوتی بفرستین رو میخوام بگم.

راستش من صدای فوق العاده و فولانی ندارم اما اکثر اوقات دوست دارم پیامم رو بجای نوشتن تو شبکه های اجتماعی بصورت ویس بفرستم.هم میشه بیشتر حرف زد هم انگشت خسته نمیشه هم احساس رو مثل بغز و خشم و کنایه رو میشه بروز داد.یکم اعتماد به نفس میخواد.اگه می دونین طرف یا جایی که ویستون رو میفرستین اهل شیطونت بازی نیست ویس بدین.با حاله تازه صدای خودتون رو هم بعدش گوش بدین.کم کم تپق هاتون کم میشه.اشکال صحبت کردنتون یا ولوم صداتون بهبود پیدا میکنه.اعتماد به نفستون زیاد میسه و کسایی که مقداری خجالتی هستن یا صدای خیلی ارومی دارن(اکثرا خانما)کم کم بهتر میشن.اینو من برای یادگیری انگلیسی یجا خونده بودم برای فارسی هم حتما جواب میده.

بعدش هم به نظرم دو چیز از ادمها به یادگار میمونه.صدا و تصویرشون و کار خوب و بدشون.اینجا با قسمت اول کار دارم.اگه دیده باشین طرف بعد از 20 سال نشسته داره راه رفتن بچشو میبینه و ذوق میکنه. و یا ما دکلمه های فوق العاده استاد شکیبایی رو میشنویم و بیهوش میشیم.صدا به نظر نفوذش بیشتر.چون باید هم تک تک کلمات رو بشنوید هم طرف را تصور کنید.

خلاصه کلام حرف بزنید و حرف بزنید ،ای بابا چقد تو خودتون میریزید و کمتر روی گوشیتون خم بشید(یکی به خودم باید بگه)

و برای من اگه دوست داشتین ویستون(سلام علیک نه)که متنی رو خوندین رو بفرستین تا گوش بدم.

------------

سبک خاطر و نجیب باشید مثل هلیوم.


سلام 

نظرات در مورد چهره من به دو دسته تقسیم می شود :

دسته اول کسانی هستند که می‌گویند تو زشت است. عموما خودشان یا خیلی چهره زیبایی دارند یا متوسط به هر حال خودشان را از من بهتر و زیبا تر می بیند.ممکن است این را به شوخی بگویند و گاهی هم بحث جدی و گاهی هم مانند یک فحش گاهی واژه های بی ادبانه به کار می برند گاهی هم خیلی محترمانه می‌گویند تو چهره خوبی نداری.مثلا صورت لاغری داری چشمانت خوشرنگ نیست ؛دماغ بزرگی داری و موهایت فرفری نیست ،رنگ پوستت روشن نیست و از اینجور قضاوت ها و آنالیز های عجیب و غریب صورت.

 دسته دوم: این دسته  به من می‌گویند تو چهره خوبی داری، بامزه ،جذاب و حتی گاهی زیبا. شاید از روی تعارف باشد یا از روی علاقه اما  من که خوشم می آید

به  نظر من نباید در مورد چهره دیگران و زیبایی آنها قضاوت‌های اینگونه کرد زیبایی  چیزی نیست که کسی که از نظر شما ممکن است زشت باشد در نزدیکی کسی دیگر زیباترین فرد دنیا باشد یا بالعکس بیایید کمتر در مورد چهره دیگران قضاوت کنیم 

شاد باشین و مهربان


«در حال زندگی کردن» یعنی چه؟ واقعیت آن است که گذشته گذشته است و آینده هنوز نیامده و آنچه را ما احساس و ادراک می کنیم زمان حال است.
با این همه ما کمتر خودمان را در زمان حال می یابیم. یا در فکر اشتباهات گذشته ایم یا در خیال آرزوهای آینده. در زمان حال بودن یعنی تمرکز کامل بر آنچه در لحظه انجام می دهیم یا احساس می کنیم. اگر چنین باشد هیچ کس از کارش ناراضی نیست احساس تنهایی و بیهودگی و ملال نمی کند. استرس و اضطراب ندارد. افسرده نیست. غر نمی زند و در یک کلام حالش خوب است. می پرسید چگونه ممکن است ؟ با من همراه باشید در پادکست زیر:
 


++++++++++++

لینک منبع

 

تو این تقریبا سه روزی که از قطع نت میگذره .

من احساس میکنم ارامش بیشتری در ذهنم دارم که شاید کمتر به این فک میکنم برم ببینم کی چی پست گذاشته و فلان.

فقط اون بنده خدایی که باهاش حرف میزدم یهو غیب شدنم رو چجوری ارزیابی میکنه البته اگه بره سایتهای خبری همه چی دستش میاد.شاید نگرانمه شاید احساس میکنه از دست خلاص شده یا  اصلا به این فکر میکنه دیدی اینم بی وفا بود و فلان و فلان و.

به اینترنت بی اندازه وابسته بودیم و هستیم!کاری با چک کردن شبکه های اجتماعی و گذران وقت ندارم.اما خوب من فایلهای درسی از تلگرام میگرفتم و مشاوره ایی.صفحه های کنکوری رو دنبال میکردم.با دوستان حرف میزدم و تماس اینترنتی داشتم.روزی صدها سرچ تو گوگل انجام میدادم.دانلود موزیک و تماشای فیلم در تلویزیون که حالا باید خواهر زادم رو توجیه کنم که دیگه نمیتونه روزی یه فیلم کارتونی که سهمیش بود رو از فیلیمو ببینه.

اما نکات بامزش همین اعتیاد وحشتناک بعضیا به اینترنت بود.

یه شبکه اجتماعی بود روزانه انلاین بود طرف الان حالش دیدن داره.

طرف هر روز از لحظه بیدار شدن از تابیدن نور به صورتش و تا شب بخیر گفتنش رو به اشتراک میذاشت اونم حالش دیدن داره.

وای وای  اونایی که به خودش میگفتن سلبریتی هم که کارشون تبریک و از این کارا بود هم الان نمیدونم چه حالین.

خلاصه یه کمپ بزرگ ترک اعتیاد درست شده.امیدوارم تو این روزا به وابستگیمون و مدیریت استفاده بهتر از این نعمت بیشتر فکر کنیم.دنبال راهای میونبر هم برای وصل شدن نباشید و گول شیادین رو نخورید.راهی نداره.

فقط امیدوارم زود وصل شه و از همه مهمتر شرکتهای اینترنت و کلا هر خدمتی بر پایه اشتراک این چند روز منظور کنن و به حساب مشترکاشون اضاف کنن.

--------------

شاد باشین


اینترنت من وصل شد(مخابرات)

امشب اول آذر نود وهشت.

بماند یادگار در ارشیو این بلاگ

قطعی نت بعد از شش روز

لیست استان‌های متصل شده به شرح زیر است:(تا صبح 2 آذر)

  • خراسان شمالی
  • خراسان جنوبی
  • گلستان
  • سمنان
  • یزد
  • چهارمحال و بختیاری
  • همدان
  • اردبیل
  • زنجان
  • ایلام

اندونزی

------------------------

تا حدود 4یا 5 ماه پیش زیاد اطلاعی از اندونزی نداشتم.فکر میکردم یه کشوری باشه جنوب شرق اسیا کنار مای و نزدیک استرالیا.

اما بعد از نصب یه اپ با یه بنده خدایی از اندونزی بصورت کاملا اتفاقی اشنا شدم.پستهای همو لایک میکردیم و کامنت میذاشتیم و برای هم پیغام میفرستادیم.کم کم صمیمیت بیشتر شد و شماره ردوبدل کردیم و تو واتس اپ با هم تماس و پیامک داشتیم.50درصد چون اون زبان انگلیسی میخوند خیلی تو این مدت کمکم کرد.با من حرف میزد و اشکالاتمو میگرفت.خیلی از اشنایی با هاش خوشحال هستم.

بعدش کلی تحقیق از اندونزی کردم و با کمکش و گوگل چند تا جمله اندونزیایی یاد گرفتم.پرچمش چه شکلیه چقد جمعیت دارن و فلان وفلان.دختر خون گرمی بود و هست.کلا به نظرم مردم کشورش مثل خودمون خون گرمن.غذای تند دوست دارن و بیشترشون مسلمون هستن و بهش افتخار هم میکنن.کشور فوق العاده زیبایی دارن و هزار تا فرهنگ.خیلی هم به ایران علاقه نشون داده و دوست داره ایرانو ببینه(البته شاید نظرش عوض بشه بعد این ماجراها خخخخ)

یه روز بتونم حتما میرم کشورش و دعوتش کردم اونم بیاد.

اما

تا همین چند روز پیش که ناگهان اینترنت قطع شد!و من کلا هیچ راهی ندارم بهش بگم بابا من ایگنورت نکردما.نت قطعه.البته اونم قطعا همینه.معلوم نیست بلکم کرده یا نگرانمه یا کله فراموشم کرده.نمیدونم فقط امیدوارم در مورد فکر بد نکرده باشه.اما اگه یه روزی نت وصل شد و دیدم هنوز هست و این چند وقت نگرانم بوده قطعا از دلش در میارم.

---------

سنجاقک:البته ترجمه این متن رو هم نشونش میدم.


سلام

در یک سری سلسه پست میخوام به این موضوع که مدتی ذهنم رو مشغول کرده بپردازم و در موردش متن بنویسم.اونم اینه 1000دلیل که از ایفون متنفرم و اپل چطور میتونه باعث انقراض بشریت بشه!

در هر پست 10 دلیلم را تفسیر میکنم.

اخطار!!!تمام نوشتهای این موضوع غیر حرفه ای و بدون آزمایش و ممکن است احساس و پیش بینی و کمی تخیل هم چاشنی کنم.

----------------------------------------------------

ادامه مطلب

نامه ایی به دخترم گندم!!!

سلام دخترم گندم عزیزم.

هنوز به دنیا نیامدی و حتی هنوز با مادرت هم آشنا نشدم.اما نمیدانم چرا حضورت را در زندگی ام حس میکنم!انگار با ان موهای آبشاریت که به ندرت میبندی جلوسم نشستی و به من زل زدی،هر بار میگویم بابا چیه؟ میگویی:هیچی و میخندی! منم به  مطالعه ام ادامه میدهم.همیشه سعی میکنم اول رفیقت باشم بعد پدرت.به من اعتماد کنی و چیزی را پنهان نکنی.

با هم ساعتها بحث خواهیم کرد و روزی که این پست که اگر بماند را به تو گندم جانم نشان میدهم و باز هم میخندی اصولا اولین واکنش خنده است.عجیبی مثل خودم اما نه یک چیز غریب.

دخترم گندم مراقب باش.به راحتی اعتماد نکن.همیشه تا جایی که امکان دارد صاق باش.دو چیز را فراموش نکن منطق و اخلاق.خوب فکر کن حتی اگر مسئله ساده باشد.فکر کن و چیزهایی بنویس وما هم نمیخواهد بلاگی پر بازدید داشته باشی فقط بنویس.کتاب بخوان اما نه وما رمان هر موضوع مفیدی را بی مطالعه رها نکن.کتاب هایی که میخوانی طرز فکرت را خواهند ساخت.

دخترکم شادباش!حتی بی دلیل بخند حتی مصنوعی.سراغ رنگهای شاد برو پیشنهاد من آبی است یا قرمز.موزیکهای بی کلام را فراموش نکن گوش بده و قوه تخیلت را تقویت کن.

ورزش را فراموش نکن .نمیخواهد برایم مدال بیاوری اما همین که به فکر سلامتی ات باشی کافیست یک ورزش سبک.

دخترم من از دل بحرانها (مثل کرونا)با تو حرف میزنم که شاید برایت جالب باشد تصاویر جدال بر سر دسمال کاغذی.و. خاطراتی تلخ و شیرین.

دختر مو طلایی من از این مدل لباس های تو عکس نپوش!(شوخی کردم بپوش)

هیچ وقت برای مرور درسهای امتحان خانه ی دوستت نرو.هیچ وقت در تلگرام به موزیک گوش نده.و ترجیحا امیر تتلو را هم فالو نکن!

برایم آواز بخوان و سنتور بزن.صداست خوشبختانه به مادرت رفته.امشب که شب سال تحویا 1399 است و تو را در دهه 1400 میبینم آروز میکنم هر سال برایم سفره هفته سین بچینی.

روزده درازی نمیکنم خوصله ات سر نرود.

شادیت شادیم است.

تقدیم به دخترم گندم

1398/12/29


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

قیمت طلا و ارز شرکت لتکا آریا سایان گستر برنج ،خشکبار و چای نصیری بومرنگ ادبی ثمرچت,ثمر چت,ثمرگپ,ثمر گپ,samarchat,سایت انتقال ثمرچت تور لحظه آخری Marco